“هوالمحبوب” نمی دونم چرا هیچوقت نشد و نتونستیم قدر هرچیز را زمانش بفهمیم! همیشه دیر کردیم دیر رسیدیم دیر فهمیدیم چیزی به تموم شدن این ماه نرسیده و ما دست هامون خالیه.. توی بهتِ گذر زمانیم توی ناراحتی ناتوانی جبران و کمبود وقت. خدایا ما… بیشتر »
کلید واژه: "خدا"
“هوالحبیب” خدایا حَوِل حال را توی این ماه برای من رقم بزن. من از این رکود روح بی اندازه خسته م. + هرجا که کم میارم بهش گوشزد می کنم که توی این موضوع بهش تکیه کردم و همه ی امید و توکلم به خودشه. نمی دونم تا کی می تونم مقاومت کنم. نمی… بیشتر »
“هوالمحبوب” با شروع بسم الله، چشم هایم بی امان خواستند خودشان را نشان بدهند. عقل نهیب زد که؛ ((های! وسط نماز واجب و گریه برای دنیا و متعلاقتش؟! نمازت که ذره ای اعتبار ندارد لااقل به قصد کشت رو به ابطالش نبر..)) همین نهیب باعث شد تا اخر… بیشتر »
“هوالمحبوب” مادرها حکم ستون دارن، نه تنها ستون خانه… بلکه ستون تن، ستون روح. اگر نباشن تهی میشی. پوچ و خالی میشی. نه تنها امید کم رنگ میشه بلکه حتی بی رمقی هم بهت اضافه میشه! اگر بنا باشه مادر را مصداق چیزی یا تجلی قرار بدیم. خیلی… بیشتر »
“هوالخالق” زیباتر از خورشیدِ بیرون زده از پشتِ ابرهایِ تیره تازه باریده هم هست؟! + شُکر که می بینیم! ++ زیبایی ها چیزی جز یادآوری تو ندارند… بیشتر »
“هوالمحجوب” موقع زایمان ِش انقدر درد داشته که فکر می کرده می خواد بمیره! برای همین با التماس زیاد از پرستار خواسته بود تا مادرشُ صدا کنن بیاد و ازش حلالیت بگیره…حالا اینکه چی میشه پرستارهای خوش اخلاقِ عزیزِ گرامیِ بخشِ زایمان میرن… بیشتر »
“هوالمحبوب” مداح می گفت: یا کریمُ یا الله… پیرزن کناری َم در تکرار می گفت: یا رحیمُ یا رب… می بینی؟! هیچ فرقی ندارد هرکس چطور صدایت بزند! مهم این است آنقدر بزرگی، آنقدر صاحبی که همه تو را برای خودشان می خواهند، و تو! حتم دارم… بیشتر »