“هوالمحبوب” مادرها حکم ستون دارن، نه تنها ستون خانه… بلکه ستون تن، ستون روح. اگر نباشن تهی میشی. پوچ و خالی میشی. نه تنها امید کم رنگ میشه بلکه حتی بی رمقی هم بهت اضافه میشه! اگر بنا باشه مادر را مصداق چیزی یا تجلی قرار بدیم. خیلی… بیشتر »
کلید واژه: "مادر"
“هوالمحبوب” وقتی پر از انرژی تماس می گیری و می گویی در فلان جایی. وقتی می توانم پشت تلفن لبخند روی لبت را ببینم… اصلا وقتی در آنجا یاد من میافتی… آخ که چشمانم از شادی تو پر و خالی می شوندو اشک شوق می ریزند… کاش می… بیشتر »
“هوالمحبوب” زنگ زدم صدایش را بشنوم، نبود… بجای باز شدن، ترکید! بیشتر »
“هوالحبیب” در حین حاضر شدن صدایشان را از دور می شنیدم : - کمی از آن مغزها بردار و با خودت ببر . صدای بلندِ من: - چـــشم بر میدارم . صدا در حال نزدیک شدن : - از این گردالی ها هم کمی بردار . بعد در حین گفتنِ تذکرها ، دیدم تند تند درهای… بیشتر »