ارسال شده در 15 مرداد 1397 توسط . . . ماریا . . . در روزمرگی
“هوالمحجوب” تو ونک یک پسربچه ای بود خرگوش می فروخت… از این خرگوش های مینیاتوریِ ناااااز هی وسوسه می شدم یکی بخرم. ولی ترس از مرگش اجازه نداد. یکی دیگه از دلایلا این بود که از بچگی گفتن خرگوش نحسِ! البته که نمیشه این خرافه را… بیشتر »
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند
تمام تراوشات ذهن آدمی
را به نمایش بگذارد . . .
من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم
باشد که رستگار شوم :)
*****************************************
آمدم برای نام و نان بنویسم . . .
دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است
که به نان و نام فروخته شود .
”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم"
*****************************************
" کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !"
****************************************
((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این
وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد.
در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید
خواهد شد.))
***********************************
ارتباط با من:
aznoon.ta.ghalam@gmail.com