“هوالمحبوب” وقتی تو نگاهت غم می بینم، وقتی می بینم بیحال و سرخورده ای. تمام تنم لمس میشه و از اینکه نمی تونم دنیاتو اونطور که باید شاد و سرزنده کنم غم عالم می شینه رو دلم… تلخ میشم، بی امید میشم، دل چرکین میشم از اینکه دست هام هیچ… بیشتر »
کلید واژه: "مادرم"
“هوالمحبوب” زندگی فقط اونجاش که مادرت بشینه کنارت، زُل بزنه تو صورتت! بعد بپرسه؛ + ابروهاتو رنگ کردی؟! تعجب کنی؛ _ نه! تعجب کنه؛ + آخه خیلی مشکیه.. بعد چند ثانیه مکث کنه و چندبار زمزمه کنه؛ + ماشالله ماشالله! پ.ن: خندیدم! پرسید چرا… بیشتر »
“هوالمحجوب” من خیلی خوش شانسم که از تو زاده شدم، خیلی خوش شانس… + هنوز نتونستم بغلش کنم، ببوسمش. ++ راستش عروس جدید را که می بینم، دلم بدجور میسوزه برای نبودن مادرش. دلم نخواست آهِ سینه ش را بلند کنم… بیشتر »