“هوالمحبوب”
زندگی فقط اونجاش که مادرت بشینه کنارت، زُل بزنه تو صورتت! بعد بپرسه؛
+ ابروهاتو رنگ کردی؟!
تعجب کنی؛
_ نه!
تعجب کنه؛
+ آخه خیلی مشکیه..
بعد چند ثانیه مکث کنه و چندبار زمزمه کنه؛
+ ماشالله ماشالله!
پ.ن: خندیدم! پرسید چرا می خندی؟! گفتم از این میزان توجهی که به دخترتون دارید
خندم گرفت… ( عاشقشم! عاشقشم که تو این بیست و اندی سال متوجه مشکی بودن
ابروهای دخترش نشده :)))
پ.ن1: کلا مادر من خیلی به ظاهر توجه نمی کنه! اصولا از اون آدم هاست که برای چیزهای
مسخره وقت نمیذاره! :/
کی گفته وقت گذاشتن برای چیزهای ظاهری و قشنگ،مسخره س؟
اتفاقا خیلی هم خوبه
اصلا زندگی قشنگیش به همیناس