ارسال شده در 18 فروردین 1398 توسط . . . ماریا . . . در گشتم ، بود ، بگرد
“هوالمحجوب” بچه که بودم با چرخ خیاطی دستی مادرم بازی می کردم. یکبار که طبقه ی پایین بودم توهمِ خیاط بودن بهم دست داد. شروع کردم به بازی با چرخ که یکهو نفهمیدم چی شد دیدم انگشت کوچک دست چپم وسط سوزنِ چرخ گیر کرده. هیچ کس خونه نبود جز… بیشتر »
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند
تمام تراوشات ذهن آدمی
را به نمایش بگذارد . . .
من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم
باشد که رستگار شوم :)
*****************************************
آمدم برای نام و نان بنویسم . . .
دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است
که به نان و نام فروخته شود .
”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم"
*****************************************
" کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !"
****************************************
((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این
وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد.
در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید
خواهد شد.))
***********************************
ارتباط با من:
aznoon.ta.ghalam@gmail.com