“هوالمحبوب” خواب دیدم جا ماندم… مادر رفت، خاله هم پشت بندش! قرار بود من را هم ببرند اما یادشان رفت… خیابان بود. من بودم. گردش های بی هدف. مقابل اینه به رژ لب جیغ قرمز رنگم نگاه می کردم و با خودم می گفتم چطور با این ارایش… بیشتر »
کلید واژه: "کابوس"
“هوالمحبوب” خوابِ تلخ ، کام را که تلخ می کند هیچ، فوج فوج غمِ بی درمان را هم به دلت می ریزد . بیشتر »