“هوالمحجوب” شب که میشد زمان خواب حرف میزدیم : من به فکر این بودم فردا چه بازی بکنیم . او به فکر اینکه چه کسی خانه اشان را مرتب میکند . من به این فکر بودم که فردا کدام پارک برویم. او به این فکر که حیاط خانه اشان را چه کسی جارو میکند .… بیشتر »
کلید واژه: "کودکی ها"
“هوالمحبوب” وقتی کودکی کسی همچنان در ذهنت باقی باشد . با دیدن بزرگی آن شخص نمی توانی به خودت بقبولانی که این ، همان کودک سابق است که انقدر بزرگ شده است . با دیدن تصاویر احسان ، نمی توانستم باور کنم پسربچه ی کودک و تپلی که همیشه او را در… بیشتر »