“هوالمحجوب”
خیلی وقت ها به این فکر می کنم چرا خراب می کنیم. چرا انقدر بی رحم میریم جلو!
چی میشد جایی که میشه تنها با کمی نرمی مدارا کرد اینطور خشن تاخت و له کرد.
روی خطِ مرز نفرت و دوست داشتنم. تعادل از دست میدم. گاهی میفتم روی دوست
داشتن هی هم روی نفرت.
من زخمِ شکسته شدن حرمت خوردم نه تمام شدن یک بودن!