“هوالمحبوب”
یک همکلاسی قدیمی داشتم که رشته ی تحصیلیش با ما کاملا متفاوت بود !
در دبیرستان خیاطی را انتخاب کرد و دانشگاه هم طراحی و دوخت خواند . . .
خلاصه اینکه چند سال گذشته تا دلمان لباس و چادر مختلف میخواست
می شتافتیم به سوی او . . . :)
این بشر یک کلام راست در دهانش نمی چرخید ! اصلا انگار که نافش را با دروغ بریده اند
برای همین خیلی به حرفهایش استناد نمیکردیم و جدی نمی گرفتیم.
ایشان سردم دارِ حزبِ باد بود و هست .
آخرین باری که دیده بودمش اصلا مقید به حجاب و پوشش مناسب نبود .
دو سال بعد وقتی دوباره سراغش را گرفتم برای دوخت وقتی دیدمش فکم به زمین رسید!
اصلا کاملا متحول شده بود ! حجاب کاملِ کامل !
بعد از چند وقت آخر نتوانستم خودم را کنترل کنم و پرسیدم اینهمه تحول برای چیست !؟
جوابش را اصلا یادم نمیاید . . .
خلاصه اینکه دوباره چندسال گذشت و مرکز خرید با دوست بودیم که دیدیمش !
دوباره فکمان به زمین چسبید ! زمین تا اسمان فرق کرده بود برای خودش یکپا ساپورت
پوش تییییر شده بود و خلاصه خنده امان گرفت و گفتیم : تو چرا انقدر عوض شدی . . .
جواب قانع کننده ای نشنیدیم و خندید و گفت : همینطوری !
آخرینِ آخرینِ بار که دیدمش روز سال تحویل بود که با عجله صبح زود رفتم چادرم را تحویل
بگیرم . ..
البته روز سال تحویل برای سال 91 بود .
حالا همین چند وقت پیش دوست گفت که دوباره تیپش عوض شده و مقید بر حجاب شده !
یعنی تا این حد این بشر حزبِ بادی است !
به قول شازده باید ببینمش و بگویم : وات دِ فاز !!؟؟؟
اصلا دلیل قانع کننده هم ندارد !
خب عزیز من شما بیست را رد کردی و کم مانده به میانه بیست برسی نباید الان تکلیف
خودت را مشخص کنی !!!!
اوه اوه تکلیفش مشخص نیست
_____
پاسخ قلم :
دقییییییقااا