“هوالمحجوب”
کنترل به دست داشتم شبکه ها را بالا و پایین میکردم که دستم روی یک شبکه stopشد
اقایی داشت انتگرال را توضیح میداد از همین برنامه هایی که برای کنکور درست میکنند
بود یک لحظه هر دو صاف نشستیم و زُل زدیم داشتیم تجزیه و تحلیل میکردیم که
برنامه چیست که یکهو انگار که هردو به یک نتیجه رسیده باشیم با صدای بلند گفتیم :
اَاَاَاَاَه ، بزن اونور . . . :) لب و لوچه هردویمان آویزان شد !لعنتی بعد از گذشت این همه
سال همچنان استرسش در جانمان مانده. . .
فرا تر از سوختن :|
_____
پاسخ قلم :
هاهاهاها