“هوالمحبوب”
چشم باز می شود، تن دوش آب گرم می طلبد.
موهای خیسِ بلند صف کشیده اند برای سشوار شدن.
صورتی که با ماسک ذغالی شبیه یک جانیِ در حالِ سرقت شده است.
تنی کرخت و شکمی که از فرط گشنگی غر می زند.
همچنان ایستاده مقابل آینه خیره به چشمان و سیاهی که به جز چشم و دهان
همه جا را پوشانده!
این آغاز یک روز تکراریست!
:)