“هوالمحبوب”
وقتی خیلی خسته ام ، این خیلی یعنی تا جایی که این خستگی
منی را که عادت به خوابِ روز ندارمُ مجبور به خواب کنه، دوست دارم تو یه جای خشک
خشک مثل فرشی قالی حتا پارکت و . . . بخوابم !
دو روز است که کِتفم به دلیل بدخوابیدن درد میکند یاد یک دوره از زندگی ام افتادم .
قبل تر ها وقتی با خواهرم هم اتاق بودم بعضی شبها از قصد توی رختخوابم نمی خوابیدم
وقتی خواهرم برای خواب می آمد و می دید من زمین خشک خوابیده ام با تعجب می پرسید
چرا آنجا خوابیدی ؟!
من هم میگفتم دوست دارم بدونم روی زمین خشک و نبود رختخواب گرم و نرم خواب چه
طعمی دارد! ببینم اونا که زندگی عادی ندارن مثل من رویای خوب میبینن!
اونم یه خنده کوتاه میکرد و میگفت :
تو دیوونه ای!
بعدشم میرفت رو رختخواب خودش طبق عادت همیشگی بعد از خواندن کتاب مقدس
چراغ خواب را خاموش میکرد و می خوابید.
من هم با خاموشی اتاق چشم هایم گرم میشد و میخوابیدم .
در عوض صبح با بدن درد بیدار میشدم !
اینکار در هفته چندبار تکرار میشد ، خیلی هم راضی بودم از کارم.
بعضی چیزها باید یادآوری بشن باید ، این باید مطلق است.