“هوالمحبوب”
توی ماشین نشسته بودم. اقایی که کنار کمک
راننده نشسته بود شروع کرد به درد و دل کردن
: - زنم پدرم را در اورده یک ماه خواب و خوراک ندارم.
راننده:
- برای چی؟!
چی شده مگه؟
- دندونش درد میکنه همه اش ناله میکنه شبا کنار من همه اش
زار میزنه نمیذاره بخوابيم.
- خب ببر دکتر
- مشکل اینجاست دکتر نمیره. میترسه
- بابا بزن تو سرش بزور ببر، فردا دندونش از بین میره عفونت
میکنه میزنه به لثه هاش لثه هاش عفونت میکنه درد میزنه به
فک. اونوقت دیگه از اون آدم در نمیاد!!!!
الان نظرم رو دیدم حرفم مزاح بود :)
ده سال
من با دوستم امسال به لطف خدا میشه سیزده سال…
دوستی هات پایدار خانوم گل ؛)
شاد باشی دوستم