“هوالمحجوب”
به ظاهرشون نگاه می کردم، به حرف زدن. به تصمیم های یک دفعه ای و کنسل کردن.
به قدرت انتخاب نداشتن و موکول کردن به حضور پدر و مادر… و صد البته به اون امید
نامعلومی که بخاطرش می خواستن ازدواج کنن!
+ حقیقتا خیلی وقت ها با این مغز کوچکم پی می برم که بعضی ها حتی از این یک
ذره مغز من هم بهره ای نبردن!
++ با چه امیدی ازدواج می کنید؟ با چه معیاری؟
توضیح نوشت: منظورم از امید، شرایط محیطی و اقتصادی نبوده و نیست! منظورم فردیه!