“هوالمحبوب”
بهت حسودیم شد میم-عین!
حسودیم شد که بعد از تحصیلات دانشگاهی راهی قم شدی و داری دروس مقدماتی را طی
می کنی. حسودیم شد که با لذت از ایران تعریف می کردی و می گفتی کشور عالی هستش!
حسودیم شد که با عشق این مسیر طولانی را به جانت می خری و از خانواده دل می کنی و
میای اینجا! حتی حسودیم شد که گفتی دوستِ ایرانی نداری وتو زبان فارسیت لنگ می زنی…
دلم خواست جای تو بودم. با عشق از مسیری که رفتم تعریف می کردم. از دانشگاهی که در
آن درس خوندم حتی از جایی که در آن خدمت کردم. به نظرم هنر بزرگیه که بخوای از گذشته
و مسیر رفته با لذت تعریف کنی.می ترسم، خیلی می ترسم چند سالِ بعد وقتی به دهه سی
سالگیم رسیدم با آه بگم که فلان کار را کردم… کاش مثل تو بودم.
گاهی فکر می کنم اگر یک اقا بودم با خیال راحت تری دنیا را فتح می کردم.