“هوالمحبوب”
بیدار می شوی طبق معمول ساعت 7.30 … اطراف را نگاه می کنی. همه چیز عادیه…
لبخند میزنی صبح بخیر میگی … گوشیت را چک می کنی کسایی که خیلی وقت بود
یادت نبودن حالا پیام دادن و حالت را می پرسن. با گرمی جوابشون را میدی.
یادت میاد باید امروز بری پیش دوست. راه میافتی بری که چشمات گره می خوره با
کوله باری از کارِ عقب افتاده صورتم جمع میشه و بلند خطاب به همه ی اون کارها
میگی : ازتون متنفرم!!!
بعد به همین راحتی لبخند روی صورتت میماسه و میشینی روی کاناپه با قیافه ای
داغون لپ تاپ میذاری روی پات و شروع می کنی به نوشتن این اراجیف!
پ.ن: چرا همیشه شادی به غم تبدیل میشه ولی غم به شادی نه!؟؟؟
پ.ن2: حسن زلزله این بود تمام آشناهای دوری که هزاران فرسخ از هم دور هستید
یادت بیافتن…
خودتون انتخاب کردید که چکار کنید ..