“هوالمحبوب”
با بچه های کلاس خودسر رفته بودیم اردوی جهادی ، آنهم عِراق . در خیابانی
که مستقر بودیمُ تا چند دقیقه دیگر باید میرفتیم و آنجا را ترک میکردیم .
چند مردی که لباس نظامی تنشان بود ، جنازه های سوخته و خونی را در همان
خیابان ردیف به ردیف میگذاشتند . تعدادِ جنازه ها زیاد بود .
حواسم به آقایی بود که مخفیانه آنها را نگاه میکرد نفهمیدم چکاره بود فقط
تا به خودم آمدم دیدم همان مرد سرش را پر از خون کرده و لباسش را هم همینطور
آهسته به طرف جنازه های ردیف شده میرود تا آمد کنار همان جنازه ها بخوابد
نظامی ها دیدندش ، غوغایی شد .
انقدر مرد بزدل بود که مدام التماسشان میکرد . آنها هم با خشونت با او برخورد میکردند.
ماهم پاسوز آن مرد شدیم و گیرِ آن نظامیان افتادیم .
من سعی میکردم بفهمانمشان که ایرانی هستیم و . . .
تا فهمیدندبرای عذر خواهی من و یکی از دوستانم مهمانِ خانه یکی از همان نظامیان شدیم
سفره ساده ای روی ایوان حیاط خانه پهن شد و در کنار چند دختر و همسر او غذا خوردیم .
نان پخته بودند ، خیلی خوشمزه بود فوق العاده طبق معمول وقتی خوشمزگی نان را دیدم
شروع کردم به تعریف کردن و تشکر کردن .
در همین حین بود صدای جنگنده هایی که به سرعت از بالای سرمان گذشتند و با همان
گذشتن صداهای مهیب انفجار و خمسه خمسه در محیط پخش شد .
با وحشت سرم را به طرف آسمان چرخاندم و از روبرو میدیدم که چطور چند جنگنده دارند
روبرو را بمباران میکنند .
گوشهایمان را گرفته بودیم .
یک جنگنده به طرف ما می آمد و تیربارش کار میکرد ارتفاعش کم بود و من اطمینان داشتم
که بمبی نمی اندازد چون اگر بندازد خودش هم به فنا میرود .
اما تیربارش که کار میکرد . . .
همینطور تیربار رگباری میزد و به طرف ما می آمد و من زُل زده بود به همان جنگنده و تیرهایی
که برقش در همان روشنایی هم دیده میشد . . . با یک حسِ خاصی منتظر سرنوشتی بودم
که خودم هم سرانجامش را نمیدانستم . فقط فکر میکردم اگر به ما برسد قطعا تیربه همه ما
اصابت میکند و باید یک لبیک به عزرائیل بگوییم.
دیگر چیزی نفهمیدم و چشمانم باز شد .ساعت را نگاه کردم . 8صبح بود .
یک الهی شکر برای بیدار شدنم گفتم و بادمقی روزم را شروع کردم . . .
کاش این روحِ سرکش کمی ادب یاد بگیردُ و من را عذاب ندهد .
علامت سوالش جا موند
خواب منم همین جوری بودش؟ با این همه جزئیات؟
________________
پاسخ قلم :
اُ ببخشید فکر کردم شمام اینطوری خواب دیدید ! خب خوابهای من کلا با جزئیاتن برای شمام همینطور بود
بنا به دلایلی کلی بهتون گفتم و سانسور کردم !!!