“هوالمحبوب”
وقتی کسی را از زندگیت پاک می کنی و اجازه نمیدی حتی سایه ی این آدم به ثانیه ای روی
زندگیت بیافته. درست زمانی که فکر می کنی دیگه بود و نبود اون شخص برات فرقی نداره
با یک تلنگر می فهمی که نه! هنوز اونطور که باید دورش ننداختی.
همین که بقیه با آوردن اسمش یک حس های عجیبی را تو درونت بیدار می کنن. وقتی نفرت
را میشه تو کلامت در مورد آن آدم حس کرد. وقتی تلاش می کنی به دیگران بفهمونی که دلیل
ارتباط نداشتنت فراتر از اون چیزیه که فکر می کنن. باید بگم سخت شکست خوردی!
هنوز که هنوزه نتونستی.
حقیقت اینه که آدم ها فراموش نمیشم فقط از چشم دور میشن. هیچ آدمی نمی تواند بگوید
من گذشته و آدم هایش را فراموش کردم. آنهم مطلقا!
اصلا اینکار شدنی نیست. همینکه یک نفر می آید موقع رفتنش شاید حجم جسمش کنارت نباشد
ولی خواه ناخواه رد پای او در تمام ذهن و قلبت جا می ماند.
+ من جسارت طرد کردن شما را در این چند سال پیدا کردم.
++ شخصیت وابسته من به آدم ها چندسالی هست که فاتحه اش خوانده شده.