“هوالمحبوب”
امروز با حرف ف.ع به این رسیدم که ما آدم ها ساخته شدیم که حسرت ظواهر دیگران را بخوریم.
شماره صندلی من با شماره صندلی اون تو یک سالن بود. وارد سالن شدم دیدمش گپ کوتاهی
زدم. وسط گپوگفت می خندیدم و می گفتم احساس می کنم هیچی نخوندم و صفر سر جلسه
هستم. خندید و گفت عاشق رفتار و روحیه اتم. خیلی ریلکسی کاش منم اینطوری بودم.
اممم شاید بارز ترین چیزی که باعث حسرت بقیه نسبت به من بشه همین به قول خودشون
ریلکس بودنمه. اما حقیقت ماجرا اینه که من ریلکس نیستم! فقط منطقی برخورد می کنم. مثلا
اگه اون لحظه از استرس سکته می کردم و با چهره بی روح و لبای خشک و دستای لرزون بهش
می گفتم با دو دور خوندن کتاب احساس می کنم چیزی بارم نیست، نرمال بودم!؟
خب قطعا سر جلسه امتحان هرچیزی که بلد باشم را می نویسم و هرچیزی که بلد نباشم خالی
میمونه. پس دلیل اینهمه بدو بدو و حرص خوردن را نمی فهمم.
از طرفی هم من از همینجا به همه ی کسایی که انقدر حسرت ارامش من را می خورن اعلام
می کنم که عزیزانم. من، ماریا! کلا عادت به بروز نگرانی ها و ناراحتی هام را ندارم. اگه می بینید
همیشه نیشم بازه برای همینِ…
+ فقط دعا دعا می کنم فلان شخص نمرات را وارد سامانه نکنه! لعنتی انقدر چهره شدم - منظور
همه شناختنم- آدم روش نمیشه بگه من با این همه هارت و پورتم این نمرات شاهکار را گرفتم!
:/ میدونستم بیشتر درس می خوندم. تازه امروز به این وضعیت وحشتناک پی بردم.