“هوالمحبوب”
برای روز مادر تصمیم داشتم مادر رو بفرستم یه سفر تا نفسی تازه کنه، با پدر صحبت
کردم ایشون هم رضایت دادن و در نتیجه روز سه شنبه راهیشون کردم سری به امام رضا
بزنن و لیله الرغائب دعاگومون باشن :)
رفتن شون همانا، اضطراب و نگرانی من هم همانا. از بخت بدِ روزگار این رفت مصادف شد
با شدت گرفتن اُمیکرون و من هم که به حمد و ثنای الهی با این طبع زیبایی که برای خودم
ساختم افتادم رو دور فکرهای منفی و خداخداکردن که مریض نشن و…
حضور یک فرد بی ملاحظه که مریض بود و باز میومد توی جمع مون هم باعث شده بود
این نگرانی را داشته باشم که نکنه مامان و بابا مریض شده باشن و مریضی توی سفر
خودش رو نشون بده… بگذریم از اینکه اون فرد بی ملاحظه که اصرار داشت من سرما خوردم
بعد از رفتن پدر و مادر مریضیش شدت پیدا کرد و تست داد و تست ش هم مثبت شد!
و من چقدر حرص خوردم.. چقدر حرص می خورم از حضور این آدم.
به لطف خدا مادر و پدر از سفر به سلامت برگشتن. فقط دو روزه صدای مادرم افتاده و کمی
گلو درد داره. نگرانی من همچنان باقیه. دعا کنید که چیزی نباشه :(((
سلام ممنون از مطالب مفیدتون.وفات حضرت زینب سلام الله علیهارو هم تسلیت عرض میکنم. صلوات پرفضیلت زیر هدیه به روح حضرت زینب سلام الله علیها.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست