“هوالعالم”
قرار بود بنویسم، آینه وار.. جوری که نه گردی روی آن باشد و نه خط و خشی…
اما انگار آینه ی من، از آن دست آینه های کهنه شده! هرچقدر دست روی َش بکشی…
هرچقدر با پارچه ی لطیف ناز و قلقلک َش بدهی! غبار و خط هایش قدیمی شده انگار،
آنقدر که فکر می کنی از همان اول این اینه همین شکلی بود.