“هوالمحبوب”
خیلی بد است نتوانی کاری که خودت می خواهی را انجام دهی.
استقلال انتخاب گذرندان چگونگی ساعت های خودت را هم نداشته باشی.
بخاطر وجود عده ای که تو را مجبور در حضور جایی میکنند که اگر هم نباشی دنیا
هیچ تغییری نخواهد کرد.
کسانی که اصلا به اعتقاداتت احترام نمی گذارند به اهدافی که داری .
بعد مجبوری بخاطر گزند زبان این و آن خودت را به اجبار به آن مراسم برسانی .
و این خارج از درک تو باشد که درس و امتحان دارد فلانی .
من اگر در موقعیت تو بودم بجای اینکه تماس بگیرم و با عصبانیت بگویم
فلانی کجایی فلان ساعت مهمان ها می رسند .
و با شنیدن جمله مکدر من که در صدایم نگرانی و غم موج می زد :
من امتحان دارم نمی شود نیام
و هزار حرف ارام دیگر که برایت گفتم .
میگفتم : اشکالی ندارد من دوبرابر کمک میکنم تو راحت درست را بخوان ، نگران
هیچ چیز نباش :(
کاش بشود همدیگر را درک کنیم . کاش بشود محترمانه درخواست کنیم و اگر نشد
تند برخورد نکنیم.
کاش کسانی که درس خواندن را بیهوده میدانند بخاطر هدف فرد هم شده به آن احترام
بگذارند و برای رسیدن به آن کمک کنند .
کاش میشد بگویم رفتارت با من زشت است خیلی زشت . آنقدر که خیلی وقتها
از ترس همین رفتارت تن به خواسته هایت میدهم .
هر بار هم محترمانه گفته ام که رفتارت زشت است تند پریده ای و من را پررو و
پرتوقع خوانده ای بعد هم ساکت شده ای رفته ای در فکر.
کاش میشد از زندگی ام حذفت می کردم .