“هوالمحبوب”
این روزها هر جا که باشی حرف، حرفِ رفتن است.
یکی با شوق می گوید فلان روز ، فلان ساعت خواهم رفت و
دیگری با سوز میگوید: امسال هم نشد !
این رفتن ، این شتافتن این شوقِ رسیدن دقیقا در کجای منطق می نشیند ؟!
حتی احساس هم صمٌ بکم می ماند ؛ اگر برای گرفتن جواب سراغش برویم.
این تن اگر چه نتوانست به این رفتن برسد.
اما چه دلها که زود تر از تن های رفته رسیدند ، کسی چه می داند!
همان سوز ، همان ناله ، همان اشکی که در چشم حلقه زده است خودش
گواه این رفتن باشد، گواه رفتن روح. . .گواه رسیدنِ روح به حس بودن در کنار یار
گواهِ زیارتی عاشقانه و خصوصی!
نشد این جسم آنجا باشد ، قوای فرستادن کور شد .
اما ؛ به والله که روحم زودتر از همه جسم های رفته به قرار رسیده است.
و من ایمان دارم این روح زیارتش را برایم به ارمغان می آورد .
پ.ن : روحم را برای میهمانیت فرستادم پذیرایش باش . . .