نظر از: مریم [بازدید کننده]

مریم

چقد زود دیر میشوذ

______________

پاسخ قلم :

هاهاهاها مردم از خنده

1395/08/23 @ 21:34

نظر از: مریم [بازدید کننده]

مریم

خب از فرصت استفاده میکردی، یکی میزدی پشتش میگفتی چطوووووووووووری همبازی دوران کودکی،بعدشم میگفتی شنیدم مجردی :دی

_____

پاست قلم :

هاهاها برای گفتن این حرفها خیلی دیر شده بود دیگه! يه دوقلو دختر داره :/

1395/08/22 @ 23:13

نظر از: مریم [بازدید کننده]

مریم

وای که اگه میدونست انقد خوشحال میشی :دی

_______________

پاسخ قلم :

هاهاهاها فکر کنم از عکس العملم فهمید مریمی

1395/08/22 @ 20:49

نظر از: مهدی [عضو]

مهدی

دوستی دارم که حواسش نبود و گفت چه جالب!!!

____________

پاسخ قلم :

بنده خدا آن دوست !!!!

من بعد از بستن در متوجه شدم چه گفتم !!!

1395/08/18 @ 22:52


فرم در حال بارگذاری ...

 
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند تمام تراوشات ذهن آدمی را به نمایش بگذارد . . . من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم باشد که رستگار شوم :) ***************************************** آمدم برای نام و نان بنویسم . . . دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است که به نان و نام فروخته شود . ”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم" ***************************************** " کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !" **************************************** ((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد. در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید خواهد شد.)) *********************************** ارتباط با من: aznoon.ta.ghalam@gmail.com
دربِ دیگرِ وبلاگ
شمارنده