“هوالمحبوب”
گفت شیطان را اگر بشناسی . . . نگذاشتم حرفش تمام شود . گفتم : حتما اگر بشناسم
باید با او رفیق شوم .
گفت : نه فراتر از رفیق عاشقش میشوی . . . لبخند زدم .
متفکرانه روی کاناپه نشسته بود منی که آن پایینتر نشسته بودم را با یک مغلطه ای شروع
کرده بود به آمپاز قرار دادن که چه ؟!
- شیطان مگر فرشته نبود ، مگر فرشتگان مجرد نبودند پس چطور نافرمانی کرد !
اصلا جز انسان چه کسانی اختیار دارند .وقتی جز انسان کسی ندارد پس چطور شیطان
مختار شد و سجده نکرد . پس اینها همه مهملات است .
“گویی که خدا دست انداخته انسان ها را مچل کرده است ! (نعوذبالله)”
لبخند زدم و گفتم : مغلطه نکن . . .
شروع کرد به جهیدن : -
مغلطه نکنم ! این کجایش مغلطه است . خب جواب من را بده
بگو وقتی شیطان مجرد است چطور قدرت نافرمانی داشته . . .
گفتم : نمیدانم .
سکوت کردم تا هر چه در ذهن دارد بریزد بیرون انسان ها تا در موضع قدرت خود را میبینند
مخصوصا دانایی کاذب میخواهند هر چه دارند را بریزند بیرون سکوت کردم و گذاشتم
ببینم چه در سر دارد .
- جواب من چه شد ماریا ؟!
- از اهلش بپرس من اهلش نیستم !
- من از اهلش هم پرسیده ام آنکه خود را ایت الله میخواند هم از دادن جواب به من
طفره رفت تازه او هم مثل تو گفت مغلطه میکنم و چند استغفرالله هم گفت .
جواب دادم:
- حتما اهلش نبوده برو از اهلترش بپرس
- گفتند بروم از فلانی . . . بپرسم ، من فلانی را کجا پیدا کنم !؟
خنده ام میگیرد ،
- خب شما که نمیروی دنبالش دلیل بر بیجواب بودن سوال مگذار .
گارد میگیرد :
- اصلا رجیم را از خودشان در آورده اند .
– خب رجیم را از خودشان درآورده اند قرآن را از کجا آورده اند.
اشاره میکند به پدر و مادر :
- اینجا نمیشود گفت !
خنده ام میگیرد حرف دلش را خواندم قرآن را هم قبول ندارد.ادامه میدهد :
- اصلا چرا قرآن همه اش خطاب به مذکر میکند
میگویم :
- پس مومنات چیست!؟
می فرماید :
- نه بیشتر خطاب به مذکر دارد .
نگاهش میکنم ، گاهی لبخند میزنم گاهی متفکر میشوم مقابلش مثلا که فکرم
مشغول شده است با حرفهایش تا مرا متفکر میبیند دوباره شروع میکند به سخنرانی
- شما فلسفه اسلامی میخوانید برو فلسفه غرب را بخوان ببین چه گفته اند ببین ولتر
پوپر، دکارت،راسل چه حرفها که نزده آنوقت امثال مطهری و شریعتی می ایند
آنها را نقد میکنند و . . .
بیش از این لفتش نمیدهم جوابش را هم نمیدهم میروم درون لاک خودم و با گوشی همراه
می شوم . . .
*****************
جواب سوال اولش :
شیطان فرشته نبود ! بلکه از جنیان مقرب الهی بود . زیرا که چندین بار گفته شده که جنیان
از جنس آتشند و فرشتگان از نور آفریده شده اند اگر شیطان فرشته بود باید از جنس نور
میبود و نه آتش !
اما تجرد فرشتگان ، تجرد فرشتگان به این منظور نیست که فهم و شعور نداشتند !
چرا داشتند چون اگر بخواهیم بگوییم که فهم شعور نداشتند در اینصورت دلیلی بر فرمان دادن
خداوند به آنها نبود چون موجودی که فهم و شعور ندارد پس فرمان دادن چه مفهومی دارد
از طرفی هم اگر فهم و شعور نداشتند . وقتی خداوند در زمان خلقت انسان میگوید میخواهم
جانشینی برای خودم در زمین خلق کنم فرشتگان میگویند میخواهی کسی را درست کنی
که فسق و فجور کند !؟ اشاره میکنند به نسناس که انسان های اولیه بودند و جنگ و خونریزی
میکردند . پس از اینجا میفهمیم که چرا اتفاقا فهم و شعور هم داشتند .
جواب سوال دوم :
خیلی ساده است . اگر درجمعی حرف میزنید که فقط زنان هستند از ضمایر و خطابات مونث
استفاده میکنند و اگر مردان از ضمایر و خطابات مردان .
ولی اگر هر دو یعنی جمعی که هم زنان و هم مردان هستند از جمع مذکر استفاده میشود .
چند فرضیه هم بخاطر آن دوره ای که قرار داشتند آورده شده از حوصله من خارج است
تا بگویم .
و اما فلسفه غرب .. . . بگذریم اصلا در موردش حرف نزنم بهتر است .
تمام حرف من این است کسی که خود را بخواب زده را نمی توان بیدار کرد .
پس برمن خرده نگیرید که چرا جوابش را نداده ام : 1- زمانی که این پرسش را کرد از نظر
روحی آمادگی این برخورد را نداشتم در نتیجه ذهنم کاملا پراکنده شد .
2- تنها از نظر روانی با لبخندها و خونسردی هایم میخواستم بداند که من نادانم و
هرچه در ذهن دارد بریزد بیرون تا مثلا من را دانا کند همانند خودش .
یک عده ای در جهان هستند که باید در جهالت خود بمانند ، اصلا حیف است در جهل
نباشند با کسی که اندیشه های انسان گرایی سکولار دارد نمی توانم بحث کنم!!!
وقتی تلاش میکرد مرا متقاعد کند هم از خودم بدم می آمد که به خودم اجازه نمی دهم
تا دهانش را ببندم ، و هم متاسف بودم که یک مرد سی و اندی ساله چه تفکراتی در سر
دارد .
خدایا من نادان ترین نادان ها هستم ، علمی به من بده که هر آن برایم سودمند باشد .