“هوالمحبوب”
تقاضای عاجزانه شما را بخدا حرفهای ناقص نزنید . جملات را تکمیل کنید .
اگر قصد ندارید حرفتان را کامل بگید آن جزئی را هم نگویید !
********
پرسید : کی اونجا نشسته ؟!
بلند جواب دادم : من !
نگاهی کرد و گفت : تویی آتیش پاره !!!! شخصیتت برام رو شده .
بقیه که شنیدند پرسیدند : چی شده مگه ؟ چی فهمیدی از شخصیتش .
مهتاب گفت : نه نگو گناه داره !!!!! :/
من هم همینطور هاج و واج !!!
در جواب اینهمه آدم متعجب گفت : نهههه دختر بدی نیست که ! خووووبه !
میسپارم دست خودتون تا بشناسیدش ! فقط اصلا فکر نمیکردم ماریا اینطور باشد !
بحث همینجا تمام شد! طوری حرف زد که خودم هم به شخصیت خودم شک کردم
روز قبل با همان خانم در مراسمی شرکت کرده بودم طبق عادت حرف میزدم و شوخی
و خنده !!! کاملا مثل خودم ! اینکه در موهومات خود من را چه تصور کرد نمیدانم ولی
هرچه بود انگار بیشتر شبیه غول دو سر بود !!! خلاصه اینکه همانمان مانده بود او
بگوید فکر نمیکرده من اینطور باشم !!!!!!