“هوالمحبوب”
به طور کاملا اتفاقی (H. R) mr را در اینستاگرام پیدا کردم و آنقدر با دیدن تصویرش
شوکه شدم که سریع گفتم اَ ! بعد هم با واکنش عجیب لمس فالو رو به رو شدم.
فکر نميکردم انقدر بهم بریزم با دیدنش.
حالا مثل دیوانه ها در خانه راه میروم و با خودم حرف میزنم!
بین حرفها هم پر از نفرت است، گوشی را با آن شوک پرت کردم روی میز و مدام
میگویم: من چقدر از اين آدم بدم مي اید!
پ.ن: ایشان همان استاد زبانی هستن که قبلترها در موردش حرف زدم.
پ.ن: تمام آن احساسات و خاطرات و مسیر مزخرف آموزشگاه و حتی آن شوخی ها
خنده هايش مقابل چشمانم است.
شاید عجیب باشد حتی صدایش هم بعد از اینهمه سال دارد در مغزم پخش
میشود.