“هوالمحبوب”
داشتم به دکتر شرح حالم را می گفتم، رسیدم به “بی رمقی"! چند ثانیه ناخودآگاه مکث کردم
چقدر دلگیرم از این کلمه، از این کلمه ای که یک درد طولانی را برایم درست کرد. کلمه ای که تا
از ثمره ی شنیدن ش خارج شوم. اینهمه روزهایم را خون به جگر کرد…
+ خوبم! دارم خوب میشم.
++ خوب شدن روحم مصادف شده با بد شده جسمم! کلا درگیریم :)))