“هوالهادی”
یکی نوشته بود: ((منِ سرخوشی که همیشه در شادی و خوش گذرانی هستم دارم
جای خاليش را حس می کنم. پس ببین که تو دنیا چه خبره!؟))
حالا منِ ناخوشی که هر روز مثل طنابِ بازیِ طناب کشیِ بچه ها به یه طرف کشیده
میشم چراهنوز به قطعیت نرسيدمُ این اصلی که باید حیات ما بند آن باشه را مدام
فراموش کنم…
پ.ن: شرمندگی. شرمندگی. شرمندگی