“هوالمحبوب”
بچه که بودم هروقت حس می کردم یکی از دندونام لق شده انقدر باهاش ور می رفتم تا
دیگه جونی برای چسبیدن به لثه هام نداشته باشه، بعد زمانش که می رسید وقتی فکر
می کردم دیگه وقتشه می رفتم جلوی آینه و با دست تِق می کندم ش و سریع می دویدم
سمت روشویی، تا چند دقیقه همونجا می موندم و به قطره های خونی که چکه چکه از
دهانم می امد نگاه می کردم. بعدتر هم یه گوله پنبه یا دستمال کاغذی می چپوندم روی
جای خالی دندون و می رفتم پی کارم. درد کشیدن دندان همان لحظه بود و صبوری واسه
لق کردن دندان هم به امید راحت شدن از اذیتش بود.
***
دلم می خواد مثل بچه گی بعضی روابطم را همینطور ناک اوت کنم. صبوری کنم و بعد
یکدفعه این دندون لق رو بکنم و بندازم دور. دردش را همان لحظه تحمل کنم و شجاعانه
پنبه و دستمال بذارم روی زخمم و خودم رو از این اذیت های تیکه تیکه رها کنم. رها…
+ شورشُ در آوردم با این مدارا کردن ها..