“هوالمحبوب"
امروز از ساعت ده تا همین الان در حال خرید کردن بودم!
فقط یک ساعت نشستم همش سرپا بودم. . .
بعد از این همه گشتن آخرش هم اون چیزی که مد نظرم
بود پیدا نشد ولی وقتی خیاط پارچه را دید چشماش برق زد از
ترکیبی که انجام داده بودم! امیدوارم خوب برام بدوزه
فکر کنم بعد از 15 سال برای اولین باره دارم به خیاط
میدم تا بدوزه…
يه کت و دامن تا ساق پا! دقیقا شبیه کت و دامن های
دهه پنجاه و شصت :) کاملا کلاسیک. . . حالا ديگه دلم
ميخواد بجای مانتو و شلوار کت و دامن بپوشم :) هوس
کردم. . . خدایم عقل دهد.
وقتی مدل لباس را به خیاط نشان دادم لبخند زد گفت
چقدر خانمانه است مدلش چیزی نگفتم.
بنده خدا خانم برادرم پا به پام آمد تا آنچیزی که دلم
ميخواد پیدا کنم .
دو تا گیره روسری سنگ هم برای خواهر و مادر
هدیه دادم :)
سر راه به ارایشگرم زنگ زدم و وقت بزک دوزک برای
عروسی شنبه و 29و 30 ام گرفتم. . .
حالا هم کاملا با خیال منطق در حال استرس خوردنم :(