“هوالمحبوب”
در خیابان که قدم میزنم ، اگر وسیله ای در ویترین چشمانم را به تورش بگیرد .
دلم می گوید چقدر خوب میشد اگر فلانی این را برایم میخرید . . .
نه اینکه خودم نتوانم بخرم نه ! صرفا آن لحظه آنقدر آن وسیله در چشمانم قشنگ
می شود که دلم میخواهد آن را از دستِ عزیزترین هایم هدیه بگیرم .
ولی خب متاسفانه این اتفاق خیلی نادر است .
تنها زمانی که این اتفاق افتاد در 12 سالگی ام بود که لورا همان خرس دوست داشتنی
مستربین را که همیشه با دیدنش برق به چشمانم می دوید خرید .
بعد از آن هرچیز را به نام دیگران میخرم.
میخرم و وقتی آن شخص را میبینم وسیله را به او میدهم و بعد میگویم می شود آن را
طور خاص به من بدهی . گاهی در مقابل با مسخره بازی تحویلم میدهند و گاهی
با لبخند و نگاهی متعجب تحویلم میدهند .
اگر انگشتر دستبند و یا گردنبندی بود می گویم خود فرد آن را به من بیاندازد . . .
بعد آن وسیله انگار که برایم از طرف یک قدیسه تبرک شده باشد در گنجیه دوست داشتنی-
هایم قرار میگیرد و با لذت از آن استفاده میکنم .
هیچ چیزی علی الخصوص یادگاری ها هیچ وقتِ هیچوقت در دستانم خراب نمی شوند!
پ.ن : تصویر دستبند و انگشتر مِسی که در کلاه پهلوی چشمانم را گرفت :)
منم مس دوس دارم میخوام اگه پیدا کردم یه لیوان مسی بخرم :)
راستی برای پست اولی یادم رفت بگم موفق باشی خانوم
______
پاسخ قلم :
:) مس خوبه
خیلی ممنون لبخند جان :)))) توام همینطور قندک