نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

اوووه مدرستون چ های کلاس بوده من همیشه گرفتن سیب زمینی رو مینداختم گردن دوستام یبار که خودم رفتم جلو کبودم کردن هی رو سر هم میپریدیم :))))

_____

پاسخ قلم :

هاهاهاها، من معمولا خودم ميرفتم زیاد شلوغ نمیشد بوفه امون ولی خب زورم می آمد برم :))) مثل تو کسی نبود بره

1395/10/16 @ 23:12

نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

برا ما هم سیب زمینی میفروختن من عاشق سیب زمینی های اون خانمم خیلی خوشمزه بود :)

____

پاسخ قلم :

برای ما لقمه نان و پنیر هم بود با چای و عدسی و فلافل ولی این کمی لذتش بیشتر بود :)))
چقدرم میچسبید وااااقعاااا

1395/10/16 @ 20:25


فرم در حال بارگذاری ...

 
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند تمام تراوشات ذهن آدمی را به نمایش بگذارد . . . من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم باشد که رستگار شوم :) ***************************************** آمدم برای نام و نان بنویسم . . . دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است که به نان و نام فروخته شود . ”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم" ***************************************** " کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !" **************************************** ((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد. در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید خواهد شد.)) *********************************** ارتباط با من: aznoon.ta.ghalam@gmail.com
دربِ دیگرِ وبلاگ
شمارنده