“هوالمحبوب"
فقط یک دیوانه می تواند تمام بدبختی اش را
بچسباند به درب یخچال و بعد هر بار که مياید از یخچال
چیزی را برای میل کردن بردارد با دیدن آن ترجیح دهد
کوفت بخورد و از یخچال دور شود! :/
آخرین بار لیوان آب را به دکمه آبسردکن چسباندم و زُل
زدم به بیرون پنجره و درخت های خشک شده از سرما و
با آن وضع اسفناک قیافه
- که همیشه برادرم وقتی من را با آن حال و موهای
شانه نکرده و پخش شده روی شانه میدید ميگفت:
شیر سلام و بعد مثل شیر یک غُرِّشی می کرد ادا در
میاورد! -
تا پر شد لیوان آمدم نوشَش کنم که به طرف درب
پیچیدم و با دیدن تاریخ امتحانات آب پرید گلویم و خیلی
خوب کوفتم شد و با لب و لوچه آویزان یک لعنتی نثار
خودم کردم غر غر کنان از مطبخ بیرون آمدم در همان
لحظه به خودم قبولاندم که یک دیوانه ام. . .
منِ درون هم بی برو برگشت پذیرفت!!!