“هوالمحجوب”
+ همچنان با همون احساسات درگیرم و هنوز نتونستم خودمو از این منجلاب بکشم بیرون!
****
++ خیلی دارم تلاش می کنم اینجارو زنده نگه دارم. کلی هم حرف برای نوشتن دارم اما تا
صفحه وب میاد بالا یک دفعه پوچ می شم و خالی! چند دقیقه ای زل می زنم به صفحه و بعد
لپ تاپ خاموش میشه!
****
+++شاید نباید تجسس می کردم. شاید نباید انجام می دادم، شاید و هزاران شاید دیگه..
اما اینو خوب میدونم که برجِ پرجبروتی که ساخته شده بود یک دفعه با پتک حقیقت فرو ریخت!
من ماندمُ ذهنیت از هم پاشیده ای که بوی حقیر بودن میداد…
****
++++دست و پا زدن برای درست کردن و رو به راه کردن اوضاع خیلی سخته. انقدر سخت که
گاهی به این می رسی تاوان یک اشتباه به جای چند روز شاید چندین ماه درگیرت کنه و اگر بی-
دست و پا باشی به سال هم برسه!
****
+++++بعضی چیزها از دور قشنگ هستن، انقدر که وقتی نزدیک میشی چیزی جز زشتی نخواهی
دید!
****
++++++ این اولین مهریه که بوی کتاب و درس برام نداره :)
****
پ.ن: قرار بود این ی پست باشه! اما خب به لطف ذهن آشفته درهم بازاری شد.
پ.ن2: الحمدلله علی کل حال!
پ.ن3: حتما نظراتو در اسرع وقت تایید می کنم.