“هوالمحبوب”
هشت سال پیش مقابل دربِ خاله جان :
فریماه -دختر خاله ام - خطاب به مهسا :
- به به مهسا خانم میبینم که نسیم امده نصف ابروهایت را
برده است!
مهسا :
- بله، همینطوره! همان نسیمی که دو سال پیش از مقابل شما
گذشته بود تازه به من رسید !
خواست مثلا حالِ مهسا را بگیرد حالِ خودش گرفته شد.
ميگن گر ضربتی زدی ضربتی نوش کن همینه!
پ. ن :هیچوقت چهره ضایع شده فریماه از مقابل چشمانم
پاک نمیشود (خنده از تهِ دل)