“هوالمحبوب”
بعد از بیست سال خوب می فهمم خنده های روی لبت، دست سازِ قلبته و یا عقلت!
اینکه مقابلم راه بری، با خنده از دردهات تعریف کنی، طوری رُلِ همه چی آرومه بازی
کنی… قلبم را به درد میاره، غصه دارم می کنه. ناراحتم می کنه.
کاش به جای ادای محکم بودن در آوردن، یکبار جلوم گریه کنی، گریه کنم. زار بزنی زار بزنم.
اینطوری بیشتر داغونمون می کنی. اینطوری بیشتر…
+ برای عزیزِ من دعا کنید. برای همه ی بیمارها دعا کنید ولی دوست من هم توش.
می دونید، سخت است دیدن و کاری از دست برنیامدن.