نظر از: مریم [بازدید کننده]

مریم

اومدی نسازیا،کوتاه تر بنویس خب، مگه نمیدونی من حال ندارم

____________

پاسخ قلم :

عه ! زیاده مگه ؟ . . . چشششششششم :)

1395/12/29 @ 19:10

نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

شجاعی ها :)

____

پاسخ قلم :

نه خیلی

1395/12/27 @ 22:53

نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

اون دم و دستگاه زهر ترکم کرد :|
وگرنه منم دوس ندارم

_____

پاسخ قلم :

:/ بازم دلیل نمیشه

1395/12/27 @ 21:53

نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

اوه من پارسال که رفتم دندون پزشک انقد آروم گریه می کردم که دلم به حال خودم سوخت تازه دکتر هم انقد با حال بود دوتا برام آمپول زد هی بهم دلداری میداد منم میلرزیدم من آروم گریه می کنم :)))

_______

پاسخ قلم :

حالا چرا گریه مگه ميخواست بکشتت!!!!! يادم نمياد از بچگی تا الان پیش دکتر گریه کرده باشم! دوست ندارم کسی اشکامو ببينه. . . به هیچ عنوان دوست ندارم چه برسه به خاطر دکتر و درد باشه.

1395/12/27 @ 20:49


فرم در حال بارگذاری ...

 
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند تمام تراوشات ذهن آدمی را به نمایش بگذارد . . . من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم باشد که رستگار شوم :) ***************************************** آمدم برای نام و نان بنویسم . . . دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است که به نان و نام فروخته شود . ”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم" ***************************************** " کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !" **************************************** ((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد. در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید خواهد شد.)) *********************************** ارتباط با من: aznoon.ta.ghalam@gmail.com
دربِ دیگرِ وبلاگ
شمارنده