“هوالمحبوب”
روز قبل خانواده مهندس مهاجرت کردند بلاد کفر ، یک مراسم گریه و زاری هم داشتیم که
تا شب اینجانب سردرد داشتم .
ان شاء الله موفق باشند و امیدوارم به آن چیزی که آرزو دارند برسند .
برویم سر اصل مطلب .
بنده ی خدایی دیروز در آن شلم شوربا با دیدن گل های عزیز من که روی دیوار آویزان
شده اند . سریع با یک جهش فرمودند :
وای ماریا اونا چیه آویزون کردی ؟!
یک نگاهی کردم و با لبخند گفتم : گل !
انگار که مثلا او نمیدانست آنها گلند !!!
با گفتن گل شروع کردند به نقد کردن که گل را خشک نمی کنند و فلان و فلان و فلان
مثلا اینکه گل چون حیات دارد با خشک شدن نشانه مرگ و نابودی و از این حرفها
دارد .
من هم مثل جغد داشتم به او نگاه میکردم .
برای اینکه گفته اشان در مقابل دیدگان مبارک من موثق شود فرمودند که به فلان شخص
-منظور یکی از اقوام- که او هم مثل من علاقه مندِ گل خشک بوده است اینها را
گفته و او بدون هیچ تردیدی هر چه گل خشک داشته به آب روان ریخته !
تازه این عمل آداب هم دارد نباید گل های خشک شده را ریخت سطل اشغال یا
هرجای دیگر ، باید حتما ریخت در جوی اب !!!!!
جل الخالق .
من هم که کلا یک انسانِ از این گوش بگیر و از آن گوش در کن هستم . با لبخند به
تمام فرمایشات آن جناب گوش دادم و در آخر یک اوهوم هم گفتم !!!
تا به حال اصلا نشنیده بودم این را . هیچ احساس بدی هم از گل خشک کردن ندارم.
پس چطور گل سرخ خشک میکنند و در خورد و خوراک استفاده میکنند اما تا به این
میرسد می شود نشانه ی مرگ و این حرفها !!!
هرچه در می اید از این شبکه های مجازی در می اید .
حالا شاید هم این حرفها درست باشد نمی توانم به طور قطع رد بکنم ولی خب می توانم
که بگویم قبول ندارم ؟! هوم ؟؟؟ :)
خلاصه اینکه همچنان شاخه های گل های عزیزم از دیوار آویزانند و در حال خشک
شدنند تا بروند درونِ قوطی و پلمپ شوند .
برویم سر اصل مطلب :)