“هوالمحبوب”
اشخاص داستان:
فرزانه-فردین (نسبت: خواهر و برادر)
سام (پسردایی فرزانه و فردین، به روایتی معشوقه فرزانه یا اصلا فرزانه معشوقه او!)
شیما ( معشوقه فردین- همکار فردین و سام)
خلاصه ی داستان:
فردین و شیما چندین سال متمادی باهم در ارتباط بوده و فردین بی نهایت به شیما علاقه
دارد و این رابطه به جاهای باریک هم رسیده تا جایی که این دو مسافرت های شخصی هم
با هم داشتن - دیگه شما بخون خودت رابطه تا کجا عمق داشته!-
فرزانه و سام هم که دخترعمه و پسردایی بودن هم چندین سال با هم ارتباط داشتن و قرار بر
این بود که دیگه وصال حاصل بشه.
در این بین، شیما و فرزانه می زنن به تیپ و تاپ هم، حالا اینکه فرزانه تا کجای کار میره و چطور
شیما را به درجه ی والای سوزاندن می رسونه خدا داند. فقط آخر این تیپ و تاپ زدن ها شیما
به فرزانه میگه که نمی ذارم به عشقت برسی!
بـــــله! داستان از اینجا آغاز میشه که یک خانم کینه شُتری به دل میگیره و میره با هزار دوز و
کلک دلِ سام را بدست میاره :/ حالا اینکه سام انقدر سست عنصر بوده و همین بهتر که سریع
وا داده به کنار. یکی بیاد فردین را جمع کنه که می خواد خون به پا کنه. خلاصه اینکه سام و شیما
قشنگ خواستگاری رسمی می کنن و به عقد هم درمیان :/ هرچقدر هم فردین خودشو فلان
می کنه که بابا این زنِ منِ من تا فلانش را….. سام عین خیالش نیست. این وسط هم قطعا حال
فرزانه مشخصه که چطوره. دو خانواده هم با این قضایا کاملا قطع رابطه می کنن و این خواهر
برادر هم داغان و پژمرده هم اکنون دارن نفس می کشن!
+ به جان خودم GM داستاناش را از همینا الهام میگیره!
++ امممم چی بگه آدم آخه، دلم برای فردین و فرزانه سوخت خب. خونِ شیما هم از نظر من
حلاله. سام هم که با این جریان خدا زدتش دیگه حرفی برا گفتن نمی مونه.
+++ مسبب این قضایا خودِ آدمه. خودِ خودِ آدم…
این چه فیلمی بودش؟