“هوالمحجوب”
هیچ سالی مثل امسال دلم اینطوری تب و تاب نداشت. هیچ سالی اینطور به رفتن فکر
نمی کردم. هیچ سالی دلم انقدر نرم نشده بود که میشه، که معجزه وار میری…
هیچ سالی تو روضه ها دلم از رفتن قرص نبود. هیچ سالی براتش را نمی خواستم ولی
امسال. امسال یک طور خاصی بود برام. یک طوری که حس می کنم رفتم، می خوام برم
اصلا تو راهم!
امسال قبل از آن اتفاق دلم خیلی وصل بود و حالا بعد از آن اتفاق، دلم قطع و وصلی داره.
وصل که میشه سریع چراغِ قطع چشمک می زنه! مدام یادش میافتم می گم خدایا نکن!
کسی را این مدلی امتحان نکن.
تا میرم بغل مامان، می گم خدایا به ابروی مادرم از من بگذر… هنوز توی شوک هستم
هنوز باورم نمیشه. رفته ها برای ما جسم مونده ها دعا کنید. وگرنه روح ما که از همون اول
پرکشیده رفته اونجا…
+ دعا کنیم برای عاقبت بخیری.