“هوالشافی”
چند ساعت پیش با مادر جان تماس گرفتم تا حالِ خواهر را بپرسم.
صدای ناله های خواهر پشت گوشی می آمد .
همچنان سردرد و کمر درد دارد مادر میگفتند که دیشب را اصلا نخوابیده
است!
خواهرجان دوشنبه فارغ شدند .
قبل از زایمانشان دکتر گفته بودند که خودشان توانایی پشت سر گذاشتن
رویه طبیعی زایمان را دارند .
ولی خواهر دستور دادند که زایمانش سزارین باشد !
هرچقدر گفتم جانِ خواهر وقتی میتوانی پروسه طبیعی را طی کنی چرا اصرار
داری جراحی شوی گوشش بدهکار نبود که نبود .
میگفت تحمل فشار درد را ندارد ، میمیرد با آن درد!!!
بعد از شنیدن صدایش کلی نگران شدم .
حالا سوال پیش می آید عزیز من تحمل آندرد را نداشتی این درد را داشتی !!!
گفتی بیمارستان خصوصی فلان منطقه تهران زایمان میکنی که هم رسیدگی
باشد و هم جراح خوب !
خداتومان هم هزینه کردی این شد !
بنظر من سخت گرفتن در هر چیز باعث میشود این اتفاق ها بیافتد.
هرچقدر در کاری آسان بگیریم آن کار آسان رد می شود و هرچه قدر کار را سخت
بگیریم سخت می گذرد .
این آقا حسام الدین خان نیامده جانِ مادرش را به لب آورده :)
اولین نوه ای هستند که چهره اشان اصلا به ما نرفته !
بینی بزرگ و چشمان ریز شاید بشود گفت ابروهایش به ما رفته باشد گردی صورت
هم شبیه پدرش است ، کلا صورتش جفت پدرش است !!!
امیدوارم اخلاقش به ما برود :)))))
انشاءالله همیشه شاد، موفق و خوشبخت باشی عزیزم
میتونم بپرسم چه رشته ای میخونی؟
____________
پاسخ قلم :
ممنونم جانِ دل توام همینطور . . .
ان شاءالله همه موفق باشند .
چرا که نه در وبلاگت جوابت را دادم . . . :))))