“هوالمحبوب"
صبح که بیدار شدم اولین چیزی که گفتم یک بد و بیراهِ خوشگل که تو را چه به جشنواره شرکت کردن
بعدش هم آمدم بروم لباس هایم را آماده کنم متکایی زمین افتاده بود ندیدم و. . .
پرت زمین شدم!!!
آن یک درصد خوابی هم که در جانم مانده بود پرید!
رفتم تا بُرِس را بردارم پایم رفت روی لپتاپی که زمین ولو بود! آمدم کل وزنم را روی لپتاپ ندهم
چند قدم با سر بِدو رفتم بعد هم کنترل از دست دادم و. . .
دومین افتادن رقم خورد!!!
خدا سومی را ختم بخیر کند! آمیییین.