“هوالمحجوب”
این خاصیت گسستگیه! از هم که جدا می شه. رها شده. یعنی دیگه اون ارتباط قبل
برقرار نیست باهاش. حتی اگه ذره ای نبض ازش داشته باشه!
رابطه من و سید هم دقیقا همینطوره، گسسته ای که قرار نیست بهم پیوسته بشه.
درست مثل یک ظرف چینی شکسته که اگه حتی با چسب هم بهم بچسبونی باز ترک هاش
داد میزنه که قبل ش چی بوده.
محبت هست اما کم رنگ. سو ظن به مقدار فراوان. انقدر که هر کلمه ی ادا شده زیر آنالیزهای
بدبینانه خرد میشه و با هر زور باز میره سمتِ برداشت های ناخلف.
نه مرام این گسستگی ها را داشتم و نه پذیرفتن ش. اما انگار زندگی انقدر فشار روی آدم میاره
تا تحمل بعضی رفتارها و کارها را ازت بگیره. به قول شازده رسما هر چند روز یکبار با یک
حقیقت کتلت ت میکنه و پرتت می کنه اون سرِ ماهیتابه تا قشنگ صدای جلز ولز شدنتو
با جان و دل گوش کنه!
لب مطلب اینکه مراقب این گسستن ها باشید. ترمیم نداره. ترک داره اما مثل سابق شدن عمرا
نداره!