“هوالمحبوب”
برق رفت
گوشی را کنار گذاشتم
چانه م را تکیه دادم به پشتی مبل
رو به پنجره ای که پرده ش به کناری رفته
زُل زدم به رقص شاخه های درخت
به آسمانِ تیره و ابری
به غُرش گاه و بیگاه برق دارش
گوش سپردم به آوای طوفان
به زوزه ی باد
دل سپردم به عطر خاک نم خرده
به چیک چیکِ قطره وارِ ابر
به رگه ای از نور که از بین ابرها بیرون پریده بود