ارسال شده در 23 فروردین 1400 توسط . . . ماریا . . . در روزمرگی
“هوالمحجوب”
بهش میگم: بی زحمت داری میری داروخونه چند ورق مسکن بگیر برای من.
چشاش گرد میشه و میگه: شما خانما چه خبرتونه؟! یکی قرص میگرن می خواد یکی مسکن
یکی خواب آور. آخر هم ما مردارو می برین می ذارین سینه قبرستون!
فرم در حال بارگذاری ...
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند
تمام تراوشات ذهن آدمی
را به نمایش بگذارد . . .
من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم
باشد که رستگار شوم :)
*****************************************
آمدم برای نام و نان بنویسم . . .
دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است
که به نان و نام فروخته شود .
”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم"
*****************************************
" کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !"
****************************************
((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این
وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد.
در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید
خواهد شد.))
***********************************
ارتباط با من:
aznoon.ta.ghalam@gmail.com