“هوالمحبوب”
وقتی تلفن را در خانه کشف کردم ، تا صدایش در می آمد برای رسیدن به آن و جواب
دادنش دوی ماراتن انجام میدادم . طوری که مثلا اگر در اتاق ها پخش و پلا بودم با
زنگش چنان میدویدم که همه می فهمیدند باید من تلفن را جواب بدهم .
آنموقع ها سنی نداشتم و قطعا بعد از یک احوال پرسی که پشت تلفن انجام میشد
مجبور به دادنِ گوشی دستِ بزرگترها میشدم .
بعدها آنقدر تلفن عادی شد که دیگر برای جواب دادن و ساکت کردنِ صدای زنگش
رغبت بلند شدن و رفتن به طرفش را هم نداشتم چه برسد به آن دویدن ها و ذوق
مرگ شدن ها .
آنقدر این روال طی شد تا رسید به زمانی که اگر خدایی نکرده صدای زنگِ تلفن در
روز خیلی بصدا در میاید ! آنوقت غر زدن هم هنگام جواب دادن و ساکت کردنِ این
صدا اضافه میشد .
بعدها که تلفن همراه به دستِ تمامِ اعضای خانه اضافه شد . دیگر صدای زنگِ تلفن
خانه کم رنگ شد . تا جایی که فقط برای کم کردنِ هزینه تماس ها دست به دامانِ
تلفنِ ثابت میشدیم .
کسی هم دیگر شماره های خانه را به یاد نسپرد و شماره های همراه جایگزینِ
ارتباط شدند . شاید کسی دیگر دلش نمی خواست زنگ بزند و بگوید با فلانی کار دارم
و چند دقیقه منتظر بماند که فلانی از سرویس بهداشتی خارج شود و یا از دورترین
نقظه خانه علی الخصوص اگر طبقه های دیگر خانه باشد تشریف فرما شود و جواب
یک سوال کوتاهش را بدهد .
تلفن همراه لذت بخش ترین قسمتی که داشت پیامک هایش بود .
یک پیامک میزدی و منتظر جواب طرف مقابل می نشستی . با هر پیام می دویدی
سمتِ تلفن تا ببینی چه کسی ، چه متن ، چه گفت و گو ، و اصلا چه لطیفه ای را
برایت فرستاده است . . .
اما حالا با گذشت زمانی که از نظر من خیلی هم زیاد نیست آنقدر ارتباط و چت
راحت شده است و هزینه ها پایین آمده که دیگر پیامک اخرین راه برای ارتباط گیری
شده است .
لبِ کلام من این است که دیگر امروز و فرداها هیچکس طعمِ آن انتظارهای شیرینِ
رسیدنِ جوابِ پیامکشان به مخاطبهای خاص و عام ، نخواهد چشید .
چیزی که شیرینی اش همچنان زیر دندان های من باقی مانده .
انتظارهای خوش آیندی که دیگر تکرار نخواهند شد . . .
یکی نخواد جواب بده جواب بازم نمیده…
پیشرفت باعث نشده جوابشم اجباری باشه :)