“هوالمحبوب”
با غُر بهش میگم رفتم کتابخانه ثبت نام کردم با چه مصیبتی ، ولی کتابی که میخواستم
نداشت !
کاملا ریلکس میگه : خب قطعا ندارن مگه نگفتی کتاب برای 2016 هستش ؟!
کمی مکث میکنم با نیش باز میگم :
فکر کنم آخر باید برم بخرم . . .
چیزی نمیگه !
صورتم میبرم نزدیک و با نیش خیلی خیلی باز میگم پول که ریخته شد به حسابم میرم و
میخرمش به عنوان جایزه برای خودم . بعدشم با ذوق دستامو به هم وصل میکنم و لبخند
عمییییق میزنم .
دو دقیقه بعد از سکوت :
نظرت چیه کتاب را تو برام بخری ؟!
نگاهم میکنه و لبخند میزنه .
کمی مکث میکنم و صورتمو مظلوم میکنم : خب بعد اینکه پول واریز شد هزینه اش را بهت
میدم .
لبخند عمیق تر میزنه !
دو دقیقه بعد :
حواست هست خیلی وقته بهم هدیه ندادی ! نمی خوای سوپرایزم کنی . . . (نیش باز)
با جدیت میگه :
حواسم هست پررو نشو . . . :) این پررو نشو جمله همیشگی است صرفا برای یاد آوری
اینکه اینجانب پررو هستم پرروتر نشم !
دو دقیقه بعد با من من :
میگم خب شما که زحمت میکشی کتاب را بخری میشه جلد دومشم بخری . . .
صدای قاه قاه خنده اش بلند میشه !
به همین راحتی :)))) انتظار برای کتاب دار شدن شروع شد :)