“هوالمحبوب”
شکموها این حرف را خوب می فهمند ! وقتی که در مراسمی و یا رستورانی غذای مورد علاقه امان
سرو می شود با چه ولعی شروع به خوردنش می کنیم ، آنقدر غرق لذتِ طعمش می شویم که پاک
فراموش میکنیم که معده ما چقدر گنجایش دارد . وقتی غذا تمام می شود و دلدرد پشت بندش
می اید .
تازه به خودمان می اییم و می بینیم آن لذت گُذرا ارزش دلدرد بعد و یا حتی چاق شدن و به خطر
افتادن سلامتی نداشت . زمانی متوجه می شویم که لذت لحظه ای تمام می شود و ما در عاقبت
آن لذتی که گذشت دست و پا می زنیم .
گاهی وقتها هم هست که برعکس می شود . تصور کنید که هر روز صبح از خواب شیرینتان می
گذرید و برای رفتنِ به کلاس درس یک مسیر طولانی را طی میکنید . پیش می اید که اغلب شما
از دورهمی و جشن های خانوادگی و دوستانه فاکتور میگیرد تا فلان درس را ارائه بدهید .
زمان امتحانات شب زنده داری ها می کنید و خیلی روزها از خستگی نمی فهمید روی کتاب درس
کی خوابتان برده است . اما وقتی فارغ التحصیل می شوید تمامِ آن زحمت ها و زجرهایی که برای
رسیدن به ان روز کشیده اید کوله بارشان را جمع میکنند و جایش یک لذت شیرینِ همیشگی باقی
می گذارند .
تفاوت این دو چقدر زیاد است :
1- کاری که لذت اش می گذرد و نتیجه اش چیزی جز عذاب و ناراحتی نیست.
2- کاری که رنج و سختی اش می گذرد و در عوض یک پاداش شیرین از آن باقی می ماند .
(نهج البلاغه/حکمت 121)
قبل از شروع هرکاری اگر این دو نکته را در نظر بگیریم قطعا می فهمیم که کدام کار
ارزش انجامش را دارد .
کاش بودم..